سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
دوشنبه 89 مرداد 11 , ساعت 3:51 عصر

مشت می کوبم بر در


پنجه می سایم بر پنجره ها


من دچار خفقانم ، خفقان !


من به تنگ آمده ام از همه چیز


بگذارید هواری بزنم :


_ آی !


با شما هستم !


این درها را باز کنید


من به دنبال فضایی می گردم :


لب بامی ، سر کوهی ، دل صحرایی


که در آن جا نفسی تازه کنم .


آه !


می خواهم که فریاد بلندی بکشم


که صدایم به شما هم برسد


من هوارم را سر خواهم داد


چاره ی درد مرا باید این داد کند


از شما " – خفته ی چند – " ! چه کسی می آید با من فریاد کند ؟


من به فریاد ،


همانند کسی


که نیازی به تنفس دارد  ،


مشت می کوبم بر در


پنجه می سایم بر پنجره ها ،


محتاجم


 


مرحوم فریدون مشیری



لیست کل یادداشت های این وبلاگ